صبح دمی که باز کنم دیده به روشنایی ات
هر که رود، رسد ز تو نغمه ی صبح گاهی ات
ر.صفیان
وقتی ناچار به گریختنی؛
تازه می فهمی که شهر چقدر بن بست دارد!!!
فراهانی
میگن درد رو از هر طرف بخونی میشه درد، ولی درمان رو از آخر که بخونی میشه نامرد.
مواظب باش واسه دردت، به هر درمانی تن ندی...!
محمد تیموری
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب
میرزاجانی
بزرگترین هدیه ای که می توان به کسی داد،
زمان است
هنگامی که برای یک نفر وقت می گذاری، قسمتی از زندگیت را به داده ای که
باز پس نمی گیری.
نیروانا
انسانها گاهی آنقدر خودخواه می شوند که« همه چیز» را برای خود می خواهند...
و زمانی که در حال تلاش برای به دست آوردن آن « همه چیز» هستند...
چیزهایی را از دست می دهند که از « همه چیز» ارزشمندتر است!
نیروانا
ایستادگی کن تا روشن بمانی،شمع های افتاده خاموشند!!!
میرزاجانی
«سرما؛
صمیمیت می آره!!!»
م.اخلاقی
گاهی نباید بخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید؛
تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد.
گاهی نباید صبر کرد،
باید رها کرد و رفت،
تا بداند که اگر ماندی،رفتن را بلد بودی.
گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام می دهی باید منت گذاشت؛
تا آن را کم اهمیت نداند.
گاهی باید بد بود،
برای کسی که فرق خوب و بد بودنت را نمی داند!!!
نیروانا جم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
عادتم داده خیال تو که یادت باشم
یاد من هم نکنی باز به یادت باشم
م.ج
برایم در ردیف کسانی هستی که به قول نیما:
«یادت روشنم می دارد!!!»
فربد
بی تفاوت نیستم،
فقط دیگر هیچ کس برایم متفاوت نیست!!!!
نیروانا جم
زندگی؛
عبور نفس ها نیست،
تداعی لحظه هایی است که به یاد خوبان
می گذرد!!!
د.ر.صفیان
...و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد که هنوز انسانم!
نیروانا جم
این بار ...
آسمان است که دل تنگ مرا می بارد!
م.ج
یاران این زمانه همه کاغذی گل اند
بویی نمی دهند و وفایی نمی کنند
م.ج
ما انسان ها،
مثل مداد رنگی هستیم،
شاید رنگ مورد علاقه ق یکدیگر نباشیم،
اما روزی برای کامل کردن نقاشی مان،
به دنبال هم خواهیم گشت!
م.ج
از او که گفت یار تو هستم، ولی نبود
از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام!!!
میرزاجانی
در خالصانه ترین گوشه ی قلبم آن جا که خبر از تاریکیست؛
تنها یاد تو می درخشد!
د.ر.صفیان
تنهایی ام را می برم کافه
تنهایی من آدم خوبیست
دیوانه ام در چشم آدم ها
دیوانگی هم عالم خوبیست
میرزاجانی
خدا در مکان های دور از انتظار به دست افرادی دور از انتظار و در مواقعی تصور ناپذیر، معجزات خود را به انجام می رساند.
برای آن مهربان توانا، غیر ممکن وجود ندارد...
همیشه، همیشه و همیشه امیدی هست!!!
محمد بوتیماز
از استادی پرسیدند: آیا قلبی که شکسته باز هم می تواند عاشق شود؟
استاد گفت: بله می تواند.
پرسیدند: آیا شما تا کنون از لیوان شکسته آب خورده اید؟
استاد پاسخ داد: آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید؟!
میرزاجانی
عشق مترسک به کلاغ
آغاز مرگ مزرعه بود!
فربد
او منتظر تا من بگویم گفتنی های مگویم را
من منتظر تا او بگویدوقت، اما وقت رفتن بود
گفتم که لب وا می کنم با خویشتن گفتم
ولی بغضی با دست هایی آشنا در من به کار قفل بستن بود!
میرزاجانی
آنان که زما دور ولی در دل و جانند
بسیار گرامی تر از آنند که دانند
د.ر.صفیان
وقتی مهربانی ات از دور این قدر نزدیک است،
حس می کنم جغرافیا، یک دروغ تاریخی است.
م.ج
کتاب زندگی ات را تنها برای شمار اندکی از مردم باز کن؛ چرا که در این جهان، انگشت شمارند کسانی که فصل های کتابت را درک کنند؛ دیگران تنها کنجکاوند که بدانند!
نیروانا
می نوشتم از تو، باران باز باریدن گرفت
خیل شب بو با سرود باد رقصیدن گرفت
م.ج
نانوا هم جوش شیرین می زند؛
بیچاره فرهاد!!!
م.ج
محمدعلی بهمنی:
لبت « نه» گوید و پیداست می گوید دلت « آری»
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
م.اخلاقی
چشمهایم را می بندم
نقابت را بردار
بگذار صورتت هوایی بخورد!
م.ج
محمدعلی بهمنی:
عشق چشمی است که گاه خود را به کوری می زند تا از خیابان عبورش دهی
بی آنکه بفهمی از خیابان عبورت داد!
م.اخلاقی