با ارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمید،
یادت می کنم نه برای این که یادم کنی،
تنها برای این که از یادم نمی روی!
مسعوده
یک همیشه یک است. شاید در تمام عمرش نتوانسته بیش از یک باشد.
اما بعضی اوقات می تواند خیلی باشد.
یک دنیا، یک سرنوشت، یک خاطره، یک عشق
و یک عزیز مثل« تو»!
فربد
مادرم می گفت:
عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب؛
اما هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام!
نیروانا جم
عاشق تر از همه ی ما موش کوری است که زیبایی جفتش را چشم بسته باور دارد!
میرزا جانی
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
شاعر: فاضل نظر
فرستنده: گلپسر
سکوت می کنم و عشق در دلم جاریست
که این عجیب ترین نوع خویشتن داریست
گریه امان نمی دهد این روزها مرا
محتاج شانه های توام، بیشتر بمان
من گریه می کنم، تو برایم غزل بخوان
فرستنده: مجید خادم
شاعر: محمدجلیل مظفری
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
م.ج
همیشه قصه تلخ آدما تنها شدنه؛ اما زیباترین حکمتش، به یاد هم بودنه...!
میرزایف
هی پا به پا مکن که بگویم« سفر بخیر»
مجبور نیستی که بمانی...ولی... نرو!!!
م.اخلاقی
صبح دمی که باز کنم دیده به روشنایی ات
هر که رود، رسد ز تو نغمه ی صبح گاهی ات
ر.صفیان
از استادی پرسیدند: آیا قلبی که شکسته باز هم می تواند عاشق شود؟
استاد گفت: بله می تواند.
پرسیدند: آیا شما تا کنون از لیوان شکسته آب خورده اید؟
استاد پاسخ داد: آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید؟!
میرزاجانی
محمدعلی بهمنی:
عشق چشمی است که گاه خود را به کوری می زند تا از خیابان عبورش دهی
بی آنکه بفهمی از خیابان عبورت داد!
م.اخلاقی
تو خیابونم. شلوغه. شبه. سرده. شهرام شکوهی تو گوشم می خونه:
«یه چیزی تو چشمای خیس تو بود
که خیلی نمی شد تماشاش کرد
تو رو می کشیدم که یادم نری
منِ شاعرو عشق نقاش کرد»
م.اخلاقی
استاد شهریار:
کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
ماه در ابر رود چون تو بیایی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آیی
شانه ی زلف جوانان چمن باد بهار
تا به پیرانه سر ای دل به سر کار آیی
ای بت لشکری، ای شاه من و ماه سپاه
سپر انداخته ام هر چه به پیکار آیی
ر.صفیان
گوزلیم گوزلریمه رحم ائله آغلادا منی
عشقمین قدرینی بیل، آیریسینا ساتما منی
من سنه جان دئمیشم، باغریمی قان ائیله میشم
بو غریبانه لرین محمئلینه ساتما منی
محمود سلمانی
بگذار که بر شاخه ی این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آن گاه چو مرغان سبک بال
پر گیرم از این بام و به سوی تو بیایم
ر. صفیان
در انتهای سکونت بر زمین،
تنها نکته ی مهم این است:
« چقدر عشق ورزیدی؟
و چگونه ورزیدی؟»
چمانی
ای کاش که من پیرشوم درکنارت
بادست توزنجیرشوم در کنارت
پروازپرازحس رهاییست ولی
ای کاش زمین گیرشوم درکنارت
م.ج
میمیرم اگردلت پرازغم بشود
یاچشم تومیزبان شبنم بشود
پاییزوبهار رابه هم می دوزم
یک نخ اگرازپیرهنت کم بشود.
م.ج
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم بیشتر از حنجره ها می فهمند
م.ج
کنارت،...
آب خوردن هم مستم می کند...
بی تو اما...
تمام بارهای جهان فقط بر دوشم است...!
نیروانا جم
« منی» که « تو» در کنارش نباشد؛
به « تومنی» هم نمی ارزد!!!
م.ج
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم، ولی از اشک فنجان پر شده
اخلاقی
فاضل نظری:
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
تو را خودم چشم زدم!
بس که نوشتمت میان شعرهایم
بی آن که اسپند بچرخانم میان واژه هایم...!
م.ج
اوشو:
دوستی خالص ترین و والاترین صورت عشق است، جایی که چیزی نمی خواهی شرطی قایل نمی شوی جایی که ایثار کردن عین لذت است.
فربد
هوایت،
دستان سنگینی داشت؛
وقتی به سرم زد فهمیدم!!!
م.ج
ستاره ها هیچگاه از خاطر آسمان نمی روند.
بگذار دل من آسمان باشد و یاد تو ستاره!
میرزایف
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مسلک ما عشق همآغوشی نیست
مهر تو اگر به هست ما افتاده
هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
مادر بزرگ سال هاست آلزایمر دارد...
ولی هر روز سراغ پدر بزرگ را می گیرد...!
نیروانا جم
«دوستت دارم»
هدیه ای است که هر قلبی، فهم گرفتنش را ندارد؛
قیمتی دارد که هر کسی توان پرداختش را ندارد؛
جمله ی کوتاهی است که هر کس لیاقت شنیدنش را ندارد.
بی شک تو همیشه لایق این هدیه ی کوچک من هستی!
محمود سلمانی
چترم باز باشد یا بسته، فرقی نمی کند.
بی تو آسمان دلم همیشه ابریست!
نیروانا جم
قانون عشق بازی دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده است، زلیخا عوض شده است
میرزاجانی
چشمانت همرنگ قهوه است؛
تلخ،
امّا، اعتیاد آور!!!
نیروانا جم
خیلی که دلتنگ می شوم،
به آسمان می نگرم و دلم قرص می شود که تو هم زیر همین سقفی!
نیروانا
گمم نکن...
در گوشه ای از حافظه ات آرام می نشینم،
فقط بگذار بمانم!
م.ج
من یک جنگل حرف نگفتنی دارم،
تو
یک آلاچیق حوصله داری که بشنوی؟!
سمیرا میرزاجانی