با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است
میرزاجانی
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
م.ج
تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم می کند
میرزاجانی
اگر می خواهید زیبا باشید؛ یک دقیقه مقابل آینه، پنج دقیقه مقابل روحتان، و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید. آدم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی شوند؛ بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می رسند.
نیروانا جم
همیشه قصه تلخ آدما تنها شدنه؛ اما زیباترین حکمتش، به یاد هم بودنه...!
میرزایف
هی پا به پا مکن که بگویم« سفر بخیر»
مجبور نیستی که بمانی...ولی... نرو!!!
م.اخلاقی
آمد سحری ندا ز میخانه ی ما
کای رند خراباتی دیوانه ی ما
برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه ی ما
ر.صفیان
دور تا دورم ابر مشکوکیست ،
جبهه های هوای تنهایی،
فصل فصل هجوم آبان هاست،
تف به جغرافیای تنهایی!!!
میرزاجانی
دوستانم را نمی دانم؛
اما من در دوستی این گونه ام؛
« پایدار» تا پای « دار»!!!
م.ج
دنیا شامل بعضی ها نمی شه؛
بعضی ها خودشون یه دنیان؛
مثل تو!!!
م.ج
چندان دلخوش نباش که آزادی!
چه بسا در زندان های تو در تو، با دیوارهای ضخیم و بلند، در بند باشی و ندانی!!!!
فراهانی
آدمی را می توان شناخت،
از کتاب هایی که می خواند و دوستانی که دارد و لباس هایش و سلیقه هایش و از آنچه خوش نمی دارد و از داستان هایی که نقل می کند و ستایش هایی که می کند و از طرز راه رفتنش؛ ظاهر خانه و اطاقش، زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست، بلکه همه ی چیزها تا بی نهایت با هم پیوند و تأثیر و تأثّر دارند.
فراهانی
شکستن همیشه هم بد نیست!
گاهی باید خلوت دوست را شکست تا بداند که به یادش هستی!
ر.صفیان
خنکی پاییز را سنجاق کرده ام با دقت به روزگار احساسم...
آسمان آهسته می گوید: چه میل داری؟
لبخند می زنم ؛
واقعاً چه می خواهم؟!
فقط بودن و ماندن دوستانم در آسایش و آرامش!!!
فربد
بخشنده بودن پیش از آنکه توانایی مالی بخواهد؛
قلب بزرگ می خواهد!
فراهانی
صبح دمی که باز کنم دیده به روشنایی ات
هر که رود، رسد ز تو نغمه ی صبح گاهی ات
ر.صفیان
وقتی ناچار به گریختنی؛
تازه می فهمی که شهر چقدر بن بست دارد!!!
فراهانی
میگن درد رو از هر طرف بخونی میشه درد، ولی درمان رو از آخر که بخونی میشه نامرد.
مواظب باش واسه دردت، به هر درمانی تن ندی...!
محمد تیموری
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب
میرزاجانی
بزرگترین هدیه ای که می توان به کسی داد،
زمان است
هنگامی که برای یک نفر وقت می گذاری، قسمتی از زندگیت را به داده ای که
باز پس نمی گیری.
نیروانا
انسانها گاهی آنقدر خودخواه می شوند که« همه چیز» را برای خود می خواهند...
و زمانی که در حال تلاش برای به دست آوردن آن « همه چیز» هستند...
چیزهایی را از دست می دهند که از « همه چیز» ارزشمندتر است!
نیروانا
ایستادگی کن تا روشن بمانی،شمع های افتاده خاموشند!!!
میرزاجانی
«سرما؛
صمیمیت می آره!!!»
م.اخلاقی
گاهی نباید بخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید؛
تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد.
گاهی نباید صبر کرد،
باید رها کرد و رفت،
تا بداند که اگر ماندی،رفتن را بلد بودی.
گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام می دهی باید منت گذاشت؛
تا آن را کم اهمیت نداند.
گاهی باید بد بود،
برای کسی که فرق خوب و بد بودنت را نمی داند!!!
نیروانا جم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
عادتم داده خیال تو که یادت باشم
یاد من هم نکنی باز به یادت باشم
م.ج
برایم در ردیف کسانی هستی که به قول نیما:
«یادت روشنم می دارد!!!»
فربد
بی تفاوت نیستم،
فقط دیگر هیچ کس برایم متفاوت نیست!!!!
نیروانا جم
زندگی؛
عبور نفس ها نیست،
تداعی لحظه هایی است که به یاد خوبان
می گذرد!!!
د.ر.صفیان
...و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد که هنوز انسانم!
نیروانا جم
این بار ...
آسمان است که دل تنگ مرا می بارد!
م.ج